دوباره سلام.من سعی می کنم حداقل هر هفته این وبلاگ رو آپدیت کنم.پس همیشه به من سر بزنید.
قرار بود تو این پست من درباره ی خصوصیاتم بنویسم.
خصوصیات من
الگوی زندگی من تا به امروز ناپلئون بناپارت بود.خیلی حرفهاشو قبول دارم و بیشتر اونها رو تو زندگیم به کار می برم.
عاشق ایران باستان هستم و از تاریخ ایران خیلی خوشم میاد.
من آدمی هستم که سعی می کنم همیشه خودمو خوشحال نشون بدم . حتی توی بدترین شرایط باز هم سعی می کنم خوشحال باشم و این به من خیلی کمک میکنه.
یک از خصوصیاتم که خودم خیلی قبولش دارم اینه که هر وقت یه کاری رو بخواهم انجام بدم اگه اراده کنم واسه رسیدن به اون تمام تلاشم رو می کنم و موفق هم میشم.
یک خصوصیتی دارم که چند وقت پیش حمید به من گفت و اون این بود که اعتماد به نفس دارم. خودم نمیدونم ولی قضاوتش رو میزارم به عهده ی بقیه.
بعضی موقع ها زود عصبانی میشم ولی همیشه وقتی عصابانی هستم به خودم می گم که اعصابت رو کنترل کن.واسه همین خیلی کمک میکنه که عصبانیتم کم بشه.
حوصله ی من خیلی زود سر میره. مخصوصاْ از موقعی که بابل اومدم هروقت پیش بابا و مامانم میام از بی حوصلگی نمیدونم چه کار بکنم و واسه همین با دوستام میرم بیرون و این همیشه موجب ناراضی بودن خانواده از من میشه و اونها میگن تو اومدی به ما سر بزنی ولی هیچ وقت خونه نیستی! البته حق هم دارند.
اما الان که محرم هست نشستم خونه و حالا به من میگن چرا بیرون نمیری!!!
در واقع دانشگاه برای من و دوستان به جایی تبدیل شده که بهش عادت کردیم و هر وقت تعطیل هستیم حوصله ی ما سر میره.
از دانشگاه در پست بعدی می نویسم.
هفته قبل که خونه بودم ، و میخواستم واسه امتحان ریاضی درس بخونم، ولی نشد که نشد.شنبه امتحان داشتیم و من بدلیل اینکه نمی تونستم درس بخونم ۵شنبه بعد از ظهر رهسپار بابل شدم.ولی خداییش حس درس خوندن تو بابل خیلی زیاده.مثلا همون ۵شنبه شب تا ساعت ۵ صبح بیدار بودیم و درس خوندیم. البته اون شب برای رفع خستگی ، ساعت ۴ و نیم به دوستامون زنگ میزدیم و اونا رو از خواب بیدار می کردیم. فکرشو کن ساعت ۴ونیم به دوستمون زنگ زدیم و گفتیم سوال ریاضی داریم!دوستم که بیچاره توی خواب و بیداری بود گفت : جانم بپرس.
و ما هم گفتیم انتگرال ln x که من نتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم و اون موقع تازه یاشار فهمید که ما داریم اذیتش میکنیم.اون شب سعید رو هم بیدار کردیم.
چون قبلا این دوتا مارو با تک زنگاشون چندبار از خواب بیدار کردند واسه همین ما هم تلافی کردیم.
ولی فکر نکنید من اهل مخ کار گرفتن هستم.اصلا.شخصا خودم از این کار بدم میاد ولی این قضیه فرق داشت و ما باید تلافی می کردیم.
؛؛؛ شنبه که بابل رسیدم دیدم حمید واسه شام بوقلمون درست کرد ؛؛؛
جدا ؟
ماشالله :))
یه پا کد بانو ها :))