خاطرات من

گذر زمان و اتفاقات در زندگی محمد

خاطرات من

گذر زمان و اتفاقات در زندگی محمد

ترم جدید

دوباره سلام به همگی. اول از همه شرمنده از اینکه عکس ها لود نمیشه.مشکل از سرور yahoo brief case هست.


 امروز حذف و اضافه بود و من به زور و زحمت تونستم فیزیکمو با خانپور بگیرم.چون ترم 1 به من 20 داد واسه همین من علاقه شدیدی به خانپور دارم. کلا واسه ترم جدید 21 واحد برداشتم.

راستی! تموم نمرات اومد و من با معدل 18.06 شاگرد اول شدم و وقتی بابام اینو فهمید کلی بهم تبریک گفت.از همینجا بابامو میبوسم و بهش می گم خیلی دوست دارم و همچنین به مادرم.


یه چیز جالب این بود که تو 2 دقیقه فیزیک و ریاضی پر شد.البته اینها همه از خوب بودن زیرساخت های فناوری اطلاعاته!!!! من اول واسه اینکه فیزیک بگیرم اول برنامه نویسی پیشرفته و انگلیسی رو حذف کردم. وقتی برگشتم دیدم همشون پریدن. خلاصه با یک بد بختی تونستم انتخاب واحد کنم.



بگذریم.


جدیداً بابل خیلی سرد شده.مخصوصاً الان که داره باد میزنه و بادش از اون سوز دارا هست.

امروز که یه بارانی زد خفن!! وقتی از کافی نت تا دانشگاه پیاده رفتم کلی خیس شدم.


این پست رو زود تموم می کنم.چون حرف زیادی واسه گفتن ندارم. ترم هنوز خوب شروع نشده و اتفاق زیاد خاصی تو دانشگاه نیفتاده. پس فعلاً



نظرات 2 + ارسال نظر
sara.a شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:07 ب.ظ http://http://360.yahoo.com/profile-lLXvWNoierRplOxhY_ST4Mvs

سلام............
اگه گفتی من کیم؟ حالا شنبه که به ارائه ی شما نظارت کردم....;))
سلام خوبی اقا محمد؟
تبریک بابت شاگرد اولیتون...<D=

[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:31 ق.ظ

سلام
فکر می کنم هنوز زوده بگم آدم موفقی هستین اما به نظرم میاد تا اینجا درصد زیادی از راه رو درست اومدین.(البته اگه در گفته هاتون٬ با مخاطبینتون صادق بوده باشین و مهمتر از همه با خودتون). نوشته هاتون سرشار از پیروزی های زندگیتون بود(هر چند قبولی تو یه دانشگاه غیرانتفاعی - اون هم با این ظرفیت پذیرش - احتمالا پیروزی چندانی محسوب نمی شه.) انگار زیاد دچار حسی که شما رو از ادامه راه باز داره٬ نشدین ؛حسی مثل نا امیدی. شاید به خاطر سن تقریبا کمتون باشه یا تصمیمات درستی که تا حالا گرفتید یا اعتقاد به ... ٬ نمی دونم!
من در طول پیمودن مسیر زیاد خسته شدم و میشم٬ زود به زود احساس می کنم که کم آوردم و اینها رفتن ادامه راه رو برام سخت می کنه. امیدوارم شما دچار این خستگی های مفرط نشین. این چیزی که من از زندگی شما دیدم یه جاده آسفالت بود که راه رفتن توی اون راحت تر از بالا و پایین رفتن از یه جاده سنگلاخه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد